بازگشت،پسری برای خواهر،و پسری برای عشقش

ساخت وبلاگ

آمدم باز هم دوباره می خواهم وب رو با مطالب شلوغ کنم همه بیاییند و دوباره برام نظر بگذاریند

گفته های دو شکست خورده یکی مشرق یکی مغرب.
رفتم نشستم کنارش
گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟
گفت:بفروشم که چی؟
تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر
دیشب حالش بد شد و مرد
با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟
گفتم:بخرم که چی؟
تا دیروز میخریدم برای عشقم
امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...!
اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم داد
با مردونگی گفت:بگیر
باید از نو شروع کرد
تو بدون عشقت,من بدون خواهرم...!

عشق تنها...
ما را در سایت عشق تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : احمد داوری alone303 بازدید : 363 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1391 ساعت: 14:00